استعداد در نویسندگی و چند بهانه دیگر

استعداد نویسندگی
معمولا اولین سوالی که در لحظهی وسوسهانگیز مواجهه با نویسندگی و نوشتن در ذهن ایجاد میشود این است که «آیا من استعداد نوشتن دارم؟»
و معمولا اولین کاری که انجام میدهیم این است که همین عبارت استعداد نوشتن و نویسندگی را در گوگل جستوجو میکنیم و خوشبختانه به دو تست معتبر در سایت شاهین کلانتری و مدرسه نویسندگی میرسیم. نتیجهی تستها بیش از اینکه خوشبینانه و امیدوارکننده باشد واقعبینانه است.
تغییر نگرش نسبت به استعداد
اصولاً باید نگرش خود نسبت به استعداد را کمی تغییر دهیم.
آیا تاکنون به این فکر کردهاید که چقدر در رانندگی، حل مکعب روبیک، باغبانی و پرورش گل، نجاری و حتی کارهای سادهتری مثل راهرفتن استعداد دارید؟! پاسخ بهطرز خندهداری منفی است.
هیچ آموزشگاه رانندگیای قبل از ثبتنام، استعداد شما در رانندگی را نمیسنجد. چون رانندگی، حاصل یادگیری اصولی مشخص، تمرین و تکرار، تمرکز و استفاده از تجربههای دیگران است.
درباره حل مکعب روبیک هم همین داستان است. آگاهی از فرمولهای موجود، تمرین و تکرار، ارزیابی مدام عملکردتان نسبت به هدف و حفظ انگیزه، شما را پیش میبَرد نه استعدادتان.
در یکی دو سال اول زندگیمان نیز به این موضوع واقف بودیم. زمانی که میخواستیم راه رفتن روی دو پا را امتحان کنیم، از میزان استعدادمان در هماهنگی و قدرت عضلات سوال نمیکردیم. گویا میدانستیم که راهی جز تلاش، تکرار، زمین خوردن و برخاستن نداریم. (البته که تسلط در راه رفتن زمان دقیقی ندارد و شاید وجود یک بازهی زمانی، به برخی از ویژگیهای ما و بهنوعی به استعدادهای ما برمیگردد، اما این مسئلهای نبوده است که ما را از ادامهی راه بازدارد. وگرنه معلوم نبود الان چند درصد از ما توان راه رفتن را نداشت.)
بله، همینقدر که قرار دادن کلمهی «استعداد» قبل از کارهایی مانند رانندگی، حل مکعب روبیک و راهرفتن مضحک به نظر میرسد (و حرفهای شدن در آنها را نتیجهی یادگیری، تلاش، تکرار و ادامه دادن پس از هر شکست میدانیم)، نویسندگی و اصولاً هر هنر و حرفهی دیگری نیز تقریباً با استعداد بیگانه است.
حالا که خیالمان بابت داشتن یا نداشتن استعداد راحت شد، انتظار میرود که یک قدم پیش رفته و وارد گود شویم. سوالهای اساسیای که باید طبیعتاً به وجود بیایند عبارتند از: «برای نویسندگی به چه چیزهایی نیاز داریم؟»، «نخستین گام برای شروع نویسندگی چیست؟»، «چگونه نویسنده شویم؟»، «حرفهای شدن در نویسندگی چه مدت زمانی طول خواهد کشید؟» و سوالهای استاندارد، خوب و جهتدهندهای از این دست. اما پیش از پرداختن به پاسخ این سوالات، بهتر است ابتدا با بهانههای دیگر در این مسیر نیز آشنا شده تا به محض رویارویی با یک دستانداز، میدان را خالی نکنیم.
چند بهانه دیگر در نویسندگی
از سن و سال من گذشته
محمد حسن شهسواری در کتاب خوب خود «حرکت در مه» به رابطهی سن با خلق شاهکار هنری پرداخته است. او به پژوهشی اشاره کرده که در آن صد هنرمند برتر تاریخ در هر هنر را، و از هر هنرمند، بهترین اثرش را انتخاب کردند. سپس سنی که هر هنرمند بهترین اثرش را خلق کرده در نظر گرفته و با معدلگیری، برای هر هنر به یک عدد رسیدند. جوانترین هنر موسیقی شد. هنرمندان موسیقی بهطور متوسط بین بیست تا بیستوپنج سالگی بهترین آثارشان را خلق کردهاند. اما خبر خوش اینکه میانسالترین هنر رماننویسی بود. رماننویسان بین چهل تا چهلوپنج سالگی بهترین آثارشان را خلق کردهاند.
شهسواری خود با انتخاب 100 نویسنده از 54 کشور جهان، مطالعات دقیقتری انجام داده و به میانگین سن 44 سالگی رسیده است. و البته تاکید کرده که این عدد صرفاً میانگین است و استثناهای جالبی وجود دارد. جین آستین «غرور و تعصب» را در 21 سالگی و مارگاریت دوراس مشهورترین اثرش را در 70 سالگی نوشته و جالبتر اینکه ژوزه ساراماگو تازه در 55 سالگی اولین رمانش را به نگارش درآورده است. به نظر میرسد _حداقل در حوزهی نویسندگی_ جملهی«سن فقط یک عدد است» چیزی فراتر از یک کلیشهی نخنماست.
کوتاه سخن اینکه هیچ سنی برای شروع نویسندگی دیر نیست؛ شاید در آیندهای نهچندان دور نام شما نیز در میان این استثنائات باشد!
تحصیلاتم غیرمرتبط است
اگر تحصیلات غیرمرتبطی دارید و یا حتی هیچ تحصیلات آکادمیکی ندارید و حالا به نوشتن علاقهمند شدهاید، باز هم شانس آوردهاید. چون تجربهی زیستهی شما _هرچه که باشد_ در هیچ زمینهی دیگری به اندازهی نویسندگی مفید و کارساز نیست. شاید دروس پرستاری، حسابداری و تجربههایی که در دانشگاه و خوابگاه داشتهاید، در هنرهایی چون نجاری و مجسمهسازی چندان به کار نیاید، اما خود منبعی ناب و منحصربهفرد برای نوشتن است.
از طرف دیگر همانطور که یک مهندس، در محیط کار است که مهندس میشود، نه سر کلاس درس، آنچه یک نویسنده را نویسنده میکند نیز، کلنجار رفتن روی کاغذ است، نه نشستن روی صندلی در دانشکدهی ادبیات. گرچه تصور میشود که یادگیری اصول و قواعد پایه و تکنیکهای مورد نیاز، در محیط آکادمیک آسانتر و معتبرتر است، اما نمیتوان از کنار معایب آن نیز بهسادگی گذشت. گذراندن درسهای نامرتبط، وجود برخی از اساتید نهچندان توانا و البته عوامل حواسپرتی موجود، میتواند کمی از ارزش و ابهتی که به این محیط دادهایم کم کند.
نکته تکمیلکننده اینکه در عصر اینترنت و آموزش آنلاین _که کرونا نیز سرعت آن را صدچندان کرده_ فراگیری هرآنچه که لازم باشد در محضر بهترین اساتید، با صرف کمترین هزینهی مالی و زمانی و البته متمرکزتر امکانپذیر است.
پس اگر تحصیلاتتان مرتبط است فبها، اگر نیست کفها!
وقت ندارم
احتمالاً داستان معروف گردوفروش را شنیدهاید.
میگویند فردی نزد گردوفروش رفت و از او خواست همهی گردوهایش را رایگان به او بدهد. گردوفروش که از این خواستهی بیجا تجعب کرده بود اهمیتی به او نداد. فرد اینبار یک کیلو گردوی رایگان خواست و باز هم با سکوت گردوفروش روبهرو شد. این بار به گرفتن یک گردوی رایگان رضایت داد و آنقدر اصرار کرد تا گردو را گرفت. گردوی دوم را نیز با همین روش تصاحب کرد ولی وقتی با این توجیه که «یک گردو که ارزشی ندارد» درخواست گردوی سوم را کرد با عصبانیتِ گردوفروش مواجه شد که «میخواهی یکییکی همهی گردوهایم را بگیری». مشتری که گویا مرد فاضلی بوده میگوید: «نه، فقط میخواستم بگویم عمر ما نیز چنین است. اگر کسی به ما بگوید تمام عمرت را به من بفروش، به هیچ قیمتی این کار را نمیکنیم ولی بهسادگی _و از روی غفلت_ روزهای عمرمان را یکییکی از دست میدهیم.»
این، داستان عمر ما و دلیل اصلی کمبود وقت ماست. ما زمانمان را گردو گردو از دست میدهیم و به همین دلیل متوجه آن نمیشویم.
یک تمرین خوب
کاغذی بردارید و به مدت یک هفته هر کاری _تاکید میکنم هر کاری_ را که انجام میدهید به همراه زمانی که برای آن سپری میکنید یادداشت کنید. در پایان هفته با انجام چهار تا عمل جمع و تفریق، متوجه میشوید که برای خوابیدن، خوردن، تماشای تلویزیون، کتاب خواندن، رانندگی، قدم زدن، مهمانی رفتن، ورزش کردن، در اینستاگرام چرخیدن و حتی دستشویی و حمام رفتن چقدر وقت گذاشتهاید و با 10080 دقیقه (بخوانید گردو) چه کردهاید.
حالا شاید بتوانید (البته اگر واقعاً بخواهید) قدمی برای مدیریت زمانتان بردارید. از زمانِ یکی کم و به زمانِ دیگری اضافه کنید، موردی را حذف و کار دیگری را جایگزین آن کنید.
واقعیت این است که در این عصر تکنولوژی و امکانات، رشد در هر زمینهای بیش از پیش منوط به استفادهی آگاهانه و مدبرانه از زمان است. چون دزدهای گردو، هم تعدادشان بیشتر شده، هم تخصصشان.
اگر آهنگ نویسندگی کردهاید، باید بگویم که خبرهای خوش همچنان ادامه دارد. پس از اینکه دستی به سر و روی برنامهی زندگیتان کشیدید و پِرتیهای وقتتان را پیدا کرده و برای نوشتن جا باز کردید، کمکم به جایی میرسید که حین آشپزی، پشت چراغ قرمز، در حال بحث کردن با ارباب رجوع و حتی زیر دوش ایدهها به ذهنتان سرازیر میشوند که این بهسادگی کمبود وقت را جبران خواهد کرد. نویسندگی پیش از اینکه یک هنر، حرفه و یا شغل باشد، نوعی سبک زندگی است. در واقع پس از مدتی میتوانیم مثل یک نویسنده فکر کنیم بهطوری که گویی همیشه در حال نوشتن هستیم.
پس از کنار این بهانه نیز هوشیارانه بگذرید و اجازه ندهید لذت وافر نوشتن را از شما بگیرد.
ایده ندارم
بگذارید آب پاکی را روی دستتان بریزم؛ شما قرار نیست راجع به موضوع جدیدی که تاکنون از چشم همه پنهان مانده بنویسید. تقریباً همه چیز تکراری است و قبلاً گفته شده، شما فقط نگرش و زاویه دید خود را به آن اضافه میکنید.
بهعنوان مثال در ادبیات داستانی، فحوای کلام اغلب حول مفاهیمی چون عشق، نفرت، حسادت، حسرت، شادی، توهین، پیشرفت، موفقیت، شکست، باجخواهی، انتخاب، فداکاری، جنگ، مرگ، آزادی، اسارت، کلاهبرداری، خیانت، دروغ، انتقام، بخشش، خشم و پشیمانی میگردد و بهسختی میتوان این فهرست را بیش از شش هفت خط ادامه داد. این یعنی حق با صائب تبریزی است:
یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت | در بند آن مباش که مضمون نمانده است
در واقع ایده جرقهای است که حول این مفاهیم تکراری در ذهن ما ایجاد میشود. پس باید به دنبال راهکارهایی برای ظهور این جرقهها باشیم. در ادامه به تعدادی از این روشها اشاره میکنم.
راههای ایدهیابی
برای یافتن و ساختن ایده سه منبع مهم وجود دارد که با غور کردن در این منابع میتوان به ایدههای متفاوتی رسید. غنای این منابع به قدری هست که بشر هیچگاه دچار قحطی ایده نشود.
زندگی خودتان
بله، نیازی نیست یک پا و یک دستتان را در جنگ از دست داده باشید، تصادفی وحشتناک را تجربه کرده باشید، فرزند طلاق بوده باشید، در فهرست 100 ثروتمند برتر جهان باشید، دور دنیا را گشته باشید، استعداد خارقالعادهای داشته باشید و خلاصه آدم خیلی موفق یا بهشدت مفلوکی باشید تا از دل زندگیتان ایده بیرون بکشید. خاطرهای از دوران کودکیتان، دعوایی که در مدرسه کردهاید، رابطهای که با خواهر یا برادرتان دارید، احساسی که نسبت به بینی بزرگ یا قد کوتاهتان دارید، تکتک چیزهایی که شما را شاد، غمگین، عصبانی، افسرده، هیجانزده، قانع و یا شاکی میکند و سوالهایی که در ذهنتان رفتوآمد میکنند همگی میتوانند دستمایهی نوشتن باشند. زندگی خودتان را _هرچه که هست_ دستکم نگیرید.
یادتان باشد تمایز نوشتهی شما بیش از این که به بد یا خوب بودن ایده مربوط باشد، به نگرش و خلاقیت شما در پرداختن به آن ایده مرتبط است.
تخیلاتتان
تخیلات ما انتها ندارد، چاهی است که هیچگاه خشک نمیشود، فقط باید راههای بروز و تجلی آن را مسدود نکنیم.
حین ایدهپردازی به ذهنتان اجازه بدهید به هر جایی سرک بکشد مرزهای موجود را به چیزی نگیرید، قواعد را بشکنید، هذیان بنویسید و کمی در عالم ماوراء زندگی کنید.
تاکنون برای هیچ بیماریای جز سرماخوردگی به دکتر مراجعه نکردهاید؟ ایرادی ندارد حالا تصور کنید تصادف بدی کردهاید و باید عمل قطع عضو را انجام دهید. روی تخت دراز بکشید و به حالوهوایتان بیندیشید. حتی یکی دو روز با یک دست زندگی کنید.
پایتان را از شهر زندگیتان بیرون نگذاشتهاید؟ ایرادی ندارد حالا خودتان را تصور کنید که روی کره ناشناختهای فرود آمدهاید. چه میکنید؟
همیشه دوست داشتید پرواز کنید، موسیقی بنوازید، مجسمه بسازید، ولی نشده است؟ الان وقتش است تا میتوانید خیالپردازی کنید.
از ارتفاع میترسید؟ خودتان را در شرایطی تصور کنید که مجبورید برای نجات جان مادر، پدر یا فرزندتان از ارتفاع زیادی بپرید.
تخیل راه خلاقیت را باز خواهد کرد.
دیگران
هرچقدر هم که زندگی پربار و یا خاصی داشته باشیم و از تخیلمان استفاده کنیم باز هم یک نفریم. دستاورد ما حاصل یک ذهن است و این برای یک نویسنده، کافی نیست.
برخلاف تصویری که معمولاً از نویسندهها میسازند که تنها و منزوی هستند، نویسنده بهشدت به اجتماع و دیگران نیاز دارد. او باید برای ایدههایش به میان جمع برود و آنگاه برای نوشتن به گوشهای دنج و قلم و کاغذش پناه ببرد.
در مطلبی با عنوان انزوا، آری یا خیر؟ بیشتر به این موضوع پرداختهام.
این نیاز حضور یک نویسنده در اجتماع، خود برگ برندهای است برای آنها که نویسندگی شغل دومشان است. آنها میتوانند با کمی زیرکی خوراک نویسندگی را از شغل دیگرشان تامین کنند. یک کارمند بانک، پرستار، فروشنده، تاجر، وکیل، معلم، دامپزشک، کارگر، وزیر و حتی دزد، اگر هوشیار باشد در معرض ایدههای نابی است.
این هوشیاری بخش مهمی از چیزی است که پیش از این، آن را «سبک زندگی یک نویسنده» نامیدم. یک نویسنده از کنار دیالوگی که در خیابان بین پسری با دوستش ردوبدل میشود بهسادگی نمیگذرد، به زندگی پیرمرد شاد یا غمگینی در صف نانوایی میاندیشد، ساعتها به یک گل یا درخت زل میزند، بوی یک غذای خوشمزه را با تمام وجود استشمام میکند، سختی یک صخره را به خوبی لمس میکند و خلاصه اینکه به اهمیت جزئیات محیط بیرون واقف است.
دو نکته مهم:
1. منظور از دیگران فقط انسانها نیستند. حیوانات، اشیاء و طبیعت نیز منابع مهمی در دنیای بیرون یک نویسنده هستند. پس میتوان منابع ایدهیابی برای یک نویسنده را به دو منبع کلی «درونی» و «بیرونی» تقسیم کرد.
2. وقتی میخواهیم از چرخاندن کفگیر در دیگ تجربههایمان، از پرواز در آسمان خیالاتمان، یا از به وجد آمدن از دیدن یک ماشین کلاسیک در خیابان ایدهای استخراج کنیم به یک ابزار موثر نیاز داریم. این ابزار مهم آزادنویسی است و استخراج ایده از این منابع بدون آزادنویسی شدنی نیست.
کار سختی در پیش نداریم. کافی است خودمان را متعهد کنیم تا در مدت زمان مشخصی، حجم معینی را بنویسیم، بدون فکر و فارغ از چارچوبهای ذهنی. دربارهی آزادنویسی مطالب مفیدی در فضای وب وجود دارد که لینک برخی از آنها در ادامه آمده است:
آزادنویسی| راهی برای تقویت مهارت نوشتاری
چگونه آزادنویسی بهتری را تجربه کنیم؟
صفحات صبحگاهی: بهترین عادت برای شروع نویسندگی
هزار کلمه آزادنویسی| با همین یک عادت نویسنده شوید.
آزادانه بنویسید، خلاقانه عمل کنید.
ایده بدزدید
اگر روزی به هر دلیلی نتوانستید از این منابع ایدهای بیرون بکشید دست از نوشتن برندارید، نگویید امروز روز من نیست. هنوز یک گزینهی دیگر روی میز وجود دارد: ایده بدزدید و نگران پیگرد قانونی هم نباشید. قرار نیست محتوای دیگران را کپی کنید، ایدهی آنها را بردارید و با فکر کردن روی آن و آزادنویسی، نگرش و دیدگاه خود را به آن اضافه کنید. نتیجه ممکن است یکی از موارد زیر باشد:
نگاه به آن موضوع از زاویهای متفاوت
سردرآوردن از مسئلهای کاملاً بیربط و خلق ایدهای نو
البته یک احتمال دیگر هم وجود دارد و آن اینکه هیچ کدام از دو نتیجهی بالا حاصل نشود. ممکن است آنچه نوشتهاید مزخزف محض باشد. در این صورت نیز گمان نکنید که کارتان بیفایده بوده، شما به جای زل زدن به در و دیوار و فرار از نوشتن به بهانهی نداشتن ایده، حداقل قدری تمرین نوشتن کردهاید.
قبلا در مقالهای با عنوان 1+6 راه دستبرد قانونی به داستان دیگران به استفاده از این روش برای نوشتن داستان اشاره و راهکارهایی ارائه کردم. به نظرم این شیوه، برای نوشتن انواعِ دیگر نوشته نیز راهگشا خواهد بود.
نویسندگی دیربازده است
چرا گمان میکنیم نوشتن کار سادهای است و پس از یکی دو سال تلاش نصفونیمه باید به جایگاههای رفیع و موفقیتهای عظیم برسیم؟
چرا چنین نگاهی به پزشکی، مهندسی، نوازندگی، نقاشی و دیگر رشتههای هنری و غیرهنری نیست؟
شاید مقصر خودِ نویسندگی است که ابزار کارش قلم است و کاغذ و کلمه. اگر پای چاقوی جراحی، آرشهی ویولون، انتگرالهای چندگانه و یا هزاران بند و تبصره قانونی در میان بود، چنین تصور سادهانگارانهای به وجود نمیآمد.
نوشتن صبوری میطلبد. اگر زودبازده بودن برایتان معیار مهمی است در مسیر نامناسبی قدم گذاشتهاید. شاید راهاندازی یک فلافلفروشی یا کار در نمایشگاه اتومبیل گزینهی بهتری باشد؛ گرچه به گمان من رشد و تمایز در هر حرفه و هنری، زمانبر است. پس عجله نکنید. هر روز تمرین کنید، یاد بگیرید و قدمی رو به جلو بردارید. مسیر نوشتن آنقدر شیرین و جذاب هست که تلخیِ کمی دیر رسیدن به مقصد را جبران کند.
نویسندگی آب و نان نمیشود
اینجا آمریکا نیست، خبری هم از فروش میلیونی نسخههای کتاب و ترجمهی آنها به 25 زبان دیگر نیست. سبد فرهنگی مردم نیز به دلایل مختلف روزبهروز لاغرتر و سهم کتاب کم و کمتر میشود.
پس چه باید کرد؟ آیا رواست که عطای نویسندگی را به لقایش ببخشیم و عمری در حسرت نویسنده شدن بسوزیم؟
ما نویسندههای زیادی داریم که نویسندگی شغل اولشان نیست و صرفاً از روی علاقه و عشق به نوشتن یا احساس وظیفه قلم میزنند. یک استاد دانشگاه، معلم، پزشک، پرستار، کارگر، کارمند یا فروشنده که مینویسد، احتمالاً به انتظارات خود از نوشتن واقف است و چشمداشت مادیای به آن ندارد.
پس روی سخنم با آنانی است که قرار است نویسندگی راه امرار معاش زندگیشان باشد. احتمال این که این قشر از نویسندگان پس از کمی قلمفرسایی و دودوتا چهارتا کردن از نوشتن دلسرد شوند وجود دارد، چرا که بهسختی بتوان با درآمد حاصل از نوشتن کتاب، یک زندگی حتی در سطح معمولی فراهم کرد. اگر جزو این دسته از نویسندگان هستید، بهتر است در کنار حوزههایی که به آن علاقهمندید (مثل داستان کوتاه، شعر، رمان، جستار و …) نگاه جدیتری به نویسندگی آنلاین داشته باشید. حضور گستردهی مردم در رسانههای دیجیتال و نقش پررنگ اینترنت در زندگی، به این شاخه از نویسندگی رونق خاصی بخشیده است.
فارغ از راهکار بالا، دان میچل نیز نظری دارد که قابلتامل است:
اراده کنید جزو بهترینها شوید. وقتی در حیطۀ کاری خود یکی از بهترینها شوید، پول خودبهخود به سوی شما سرازیر خواهد شد.
کلام آخر اینکه برای انجام ندادن یک کار میتوان بینهایت بهانه قطار کرد و هر کدام از این بهانهها میتواند به سادگی ما را از ادامهی راه باز دارد. اگر میخواهیم بنویسیم باید خودمان را طوری به چرایی کار، عشق به نوشتن و تلاش گره بزنیم، که قویترین بهانهها نیز مانع رشدمان نشوند.
*** شما در مسیر نویسندگیتان با چه بهانههایی دستوپنجه نرم کردهاید؟
دیدگاه بگذارید