
در مطلبی که به دنبال دورهمی با دوستان نویسندهام (تحت عنوان کیک شکلاتی تولید محتوا) در سایت منتشر کردم، به یک مسئلهی اساسی دربارهی انتخاب موضوع برای تولید محتوا اشاره کردم (البته دیدگاهی که ارائه شد مختص تولید محتوا نیست و قابلیت تعمیم به هر حرفه و هنر دیگری را دارد.):
چقدر میتوان روی موفق شدن در یک موضوع پررقابت حساب باز کرد؟ اشباع بودن یک حوزهی کاری چقدر موضوعیت دارد؟
اما امروز میخواهم به یک مسئلهی مهم دیگر در انتخاب موضوع بپردازم و آن عدم توانایی انتخاب یک موضوع از میان موضوعات متفاوت مورد علاقه است. (دشواری انتخاب و تصمیمگیری، مسئلهای که شاید ریشه در دوران کودکیام داشته باشد.)
نگرشی که معمولاً امروزه در اینباره مطرح است متمرکز بودن روی یک موضوع خاص و هرچه بیشتر عمیق شدن در آن است.
آنچه جواب میدهد لیزری عمل کردن است. با سرعتی که این روزها در پیشرفت علم و تکنولوژی مشاهده میکنیم و رقابت بالایی که در هر زمینه وجود دارد، باید لیزر به دست بگیریم و نورش را به گوشهی کوچکی از این دنیایی بیانتها بتابانیم. نورافکن پاسخگو نخواهد بود. دورانِ در آنِ واحد فیزیکدان، ریاضیدان، منجم، شاعر، پزشک، دانشمند، زمینشناس و فیلسوف بودن و داشتنِ تخصصهای کاملاً متفاوت گذشته است. قرنهاست که افرادی چون ابوریحان بیرونی و ابوعلی سینا ظهور نکردهاند. امروزه با پرداختن به موضوعات مختلف درنهایت تبدیل به همان اقیانوس معروف با عمق یک سانتیمتر میشویم که کاربرد چندانی ندارد.
این نگرش، من را که به حوزههای متفاوت و گستردهای چون توسعه فردی، خودشناسی، فرزندپروری، تحول فردی و روانشناسی علاقهمند بودم روزبهروز بیشتر دلسرد میکرد. کمالطلبی نمیگذاشت به هیچ کدام نَه بگویم و نگرشِ “لیرزی عمل کردن” هم اجازهی فعالیت در همهی زمینهها را نمیداد. و نتیجه چیزی جز سرگردانی و آشفتگی نبود.
امروز پایم کاملاً تصادفی به سایت آقای امیر مهرانی باز شد.
در قسمت “داستان من” سایت ایشان یک عبارت توجهم را جلب کرد. مخلوطکن!
در قسمتی از این متن آمده است:
هیچگاه نتوانستم خودم را محدود به یک موضوع کنم. همانقدر که به کار کوچینگ علاقه دارم، به ادبیات، فلسفه، موسیقی، سینما، تئاتر، کارآفرینی و … علاقهمندم. از جایی به بعد یاد گرفتم که نباید خودم را محدود به یک شاخه و رشته کنم و بهترین شیوهای که میتوانم برای لذت بردن از کار و زندگی داشته باشم این است که علاقههایم را با هم مخلوط کنم و چیزهای جدید بسازم.
مثل دوران دبستان که روی نیمکتهای چوبیِ سهنفره مینشستیم و دستمان را ستونِ سرمان میکردیم تا درس را خوب بفهمیم، دو دستم را زیر چانهام گذاشتم و به مخلوطکن! فکر کردم. و به اینکه کدام دیدگاه صحیحتر است؟
به نظرم بهتر است نگاه صفر و صدی را کنار گذاشت. هر کسی باید برمبنای شرایط خود، راه مناسب را انتخاب کند. شاید برای کسی که دغدغهای واحد دارد نگرش اول بهتر جواب بدهد، ولی برای منی که مدتهاست به بهانهی انتخاب موضوع، کار را به فردا موکول میکنم و روزبهروز از هدف و نوشتن بیشتر فاصله میگیرم نگرش دوم سازندهتر خواهد بود.
تصمیمم را گرفتم:
مخلوط میکنم. از تمام چیزهایی که دوست دارم، مینویسم. نتیجه از دو حال خارج نیست: یا به معجونی شگفتانگیز میرسم و یا پس از پرسهزنی در حوالی موضوعات مورد علاقهام و روشنتر شدن زوایای پنهان آنها، مسیر اصلی خود را پیدا میکنم؛ که در هر صورت، از دسترویدست گذاشتن و به انتظارِ فرشتهی الهام نشستن بهتر است. بنابراین این راه به بادیه نمیرود، گرچه اگر میرفت هم به از نشستن باطل بود.
[…] مخلوط کن! | چگونه موضوع انتخاب کنیم؟ […]
ممنونم استاد
برای من مایهی افتخاره