
رابطهی تعلیم و تربیت با کتاب، فراتر از شعار و دیوارنوشته است. و اگر مربی و معلم را والدین در نظر بگیریم، این رابطه مهمتر نیز میشود.
اما چرا کتاب؟
در یک جمله چون کتاب بهشدت تمایز ایجاد میکند، تمایزی ارزشمند!
داخل پرانتز این را هم بگویم که روی جنس تمایز تاکید کردم، چون همانطور که شما نیز خوب میدانید در دنیای امروز “به هر قیمتی متمایزبودن” کار سادهای است.
چند روز پیش که به زندگی افراد متمایز اطرافم فکر میکردم، متوجه نقطهی اشتراکی بین آنها شدم که اتفاقا بین تمام مهمانهای برنامهی کتابباز از نویسنده و شاعر گرفته تا بازیگر و کارگردان و مستندساز نیز مشترک بود، حضور کسی در زندگی که خواسته یا ناخواسته ترتیب آشنایی آنها را با کتاب داده، خواهر یا برادر بزرگتری، پدر یا مادری، دوستی، معلمی، عمو یا عمهای، مادربزرگی یا حتی غریبهای!
و این ابداً منحصر به دنیای هنر و ادبیات نیست، در علم، ورزش، صنعت و تجارت نیز همین است. شما هم احتمالاً متوجه تفاوت فاحش بین پزشکان _ فارغ از نوع تخصص و میزان تسلطشان_ شدهاید، برخوردشان، مردانگی و انسانیتشان، نگاهشان به بیمار، اخلاقشان، آرامششان و شعورشان.
کتاب، کلمه و ادبیات قرار نیست از فرزندمان ادیب و شاعر و هنرمند بسازد، قرار است آدم بهتری بسازد و دیدگاههای بهتری به او بدهد. کتاب خواندن چندین بار زندگی کردن است و این تجربه راه را برای انتخابهای بهتر باز میکند. کتاب، بازکردن راه اندیشه است. کتابخواندن، هر دو قدرت «فکرکردن» و «احساسکردن» را در ما رشد میدهد و مگر زندگی بهتر چیزی جز داشتن فکر، اندیشه و احساس بهتر است؟
شاید نیازی نباشد که در پرانتز به این نکته اشاره کنم که کتاب تنها راه نیست و هر کتابْخواندنی هم راهگشا نیست. پس به استثنائات احترام بگذارید. همان مردان و زنان شریفی را میگویم که گرچه از نوشتن نام خودشان عاجزند اما توان و دانشِ ساعتها درسِ زندگی دادن به اساتیدی با عناوین و القاب و مدارک زیاد را دارند. اما دیگر اشاره کردم!
چه کتابی؟
اگر قانع شده باشید که باید پای کتاب را به ذهن و زندگی فرزندتان باز کنید، احتمالاً سوال بعدیتان این است که خوب چه کتابی؟
دنبال ماهی نباشیم.
پیشنهاد دادنِ کتاب بد نیست، اما ارائهی لیستی از کتابها، ماهی دادن است. ماهیگیری را که یاد بگیریم، قلابمان را به دریای پُرماهیِ کتاب میاندازیم و آنچه را که باید، صید میکنیم.
اصول ماهیگیری میتواند برآیندی از موارد زیر است:
توجه به ردهبندی سنی کتابها
این مسئله از دو جهت حائز اهمیت است.
اول اینکه این ردهبندی سطح فهم، دایرهی لغات و نیازهای کودک ما را در نظر میگیرد و این علاوه بر رشد کودکمان، در علاقهمند شدنش به کتاب نیز موثر است.
دوم اینکه ما فقط از دیرتر خواندن یک کتاب نیست که ضرر میکنیم، زودتر از موعد خواندن یک کتاب هم میتواند از جهت جسمی و روحی آسیبزا باشد.
مثلاً زمان مناسبِ آشنایی با مفاهیمی چون ترس، مرگ، روابط جنسی و … تا حدودی تابع محیط و شرایط کودک است، اما معمولاً سن، مناسبترین معیار برای تعیین این زمان است.
راهنمای ردهبندی سنی
گروه الف: آمادگی و سال اول دبستان
گروه ب: سالهای دوم و سوم دبستان
گروه ج: سالهای پایان دبستان (چهارم تا ششم)
گروه د: دورهی اول متوسطه (هفتم تا نهم)
گروه ه : دورهی دوم متوسطه (دهم تا دوازدهم)
دو گروه مهم زیر را نیز از قلم نیندازید:
نوپا: یک تا سه سال
خردسال: سه تا شش سال
توجه به ارزشها
اشتباه نکنید. هر کتابی ارزش خواندن ندارد و اهمیت این مسئله وقتی پای کودک ما وسط باشد دوچندان میشود. کتابی که برای کودک تهیه میکنیم باید با ارزشهای ما در تربیت او سازگار باشد. شاید مفهوم ارزشهایی چون صداقت، احترام، سخاوت، قدرشناسی و پشتکار را بتوان برای همه یکسان در نظر گرفت، اما مفاهیمی مثل عشق و فداکاری بسته به اعتقادات ما، جغرافیا و هنجارها و ناهنجارهای جامعهای که در آن زندگی میکنیم، میتواند متفاوت باشد.
نکته: کمک گرفتن از یک کارشناس کتاب کودک نیز میتواند مفید باشد. خانم منصوره مصطفیزاده یکی از این کارشناسان هستند که در پیج اینستاگرامشان به معرفی کتاب میپردازند.
چگونه کتاب بخوانیم؟
کتابهای خوب ظرفیتهای زیادی دارند و رابطهی آنها با کودک صرفاً به یک قصه ختم نمیشود، ولی بالفعلکردن این پتانسیلها هوشیاری والدین را میطلبد. در زیر به برخی از روشهای عصارهگیری از کتابها اشاره شده که میتوانند با توجه به سن و تواناییهای کودک به کار گرفته شوند:
استفاده از تصاویر
تصاویر در کتاب کودک اگر از متن مهمتر نباشند، کماهمیتتر هم نیستند. پس نباید آنها را دستِکم گرفت. فارغ از قصهی کتاب، هر تصویر میتواند برای آموزش رنگها، اسم و صدای حیوانات، اعضای بدن انسان و حیوان، آشنایی با مشاغل، ابزارآلات و صدها مضمون دیگر استفاده شود. حتی میتوانیم از کودکمان بخواهیم خودش داستان دیگری برای آن تصاویر خلق کند.
فراتر از تئوری
نقاشی کردن تصاویر، ساختن آنها با خمیر بازی، کاغذ، مقوا، بطری، نخ کاموا، پارچه یا هر ابزار دیگری، بازی کردن نقش شخصیتهای کتاب و به زبان آنها حرف زدن و صدها راه دیگر میتواند مهارتهای عملی کودک را تقویت کند. اگر کتابی که میخوانیم شعر است میتوانیم از موسیقیهای ابداعی (ضربهی دست روی میز، استفاده از قاشق و قابلمه و …) نیز استفاده کنیم.
تغییر داستان
میتوانیم بعد از خواندن کتاب، از کودکمان بخواهیم حالا او داستان را برای ما تعریف کند و هر چقدر دوست دارد آن را تغییر بدهد. شاید استعداد و خلاقیت او از نویسندهی کتاب بیشتر باشد.
سوالپرسیدن
پرسشگری یکی از آن مهارتهایی است که با ایجاد تفکر انتقادی منجر به انتخابهای بهتر فرزندمان در آینده میشود. نکتهی مهم اینکه این مهارت باید از کودکی پایهریزی شود و خبر خوش اینکه ما باز هم میتوانیم روی کتاب، حساب باز کنیم.
«چرا» یکی از کلیدیترین عباراتِ پرسشگری است. پس حین خواندن کتاب میتوانیم دلیل اتفاقاتی که در قصه میافتد و کارهایی که شخصیتها انجام میدهند را از فرزندمان بپرسیم. «به نظرت چرا اینجوری شد؟ چرا خرسه این کارو کرد؟ چرا به مامانش نگفت؟» و چراهایی از این دست.
از سوال «اگه تو جای اون بودی، چیکار میکردی؟» زیاد استفاده کنیم. به تعدادِ جوابهایی _هرچند بیربط_ که از کودک میگیریم، خلاقیت را نیز در او پرورش میدهیم.
برای بچهها، کتابها با صفحه آخر تازه شروع میشوند. دنیایی از سوالات و بحثها.
نکته: همانطور که میبینید کتابهای کودک را میتوان به انحای مختلف بارها و بارها برای کودک خواند. (و این شاید کمی از توجیه گرانبودن آن کم کند.)
سختگیری نکنیم!
اگر میخواهیم کودکمان به کتاب علاقهمند شود، باید به کتابِ کودک به چشم اسباببازی نگاه کنیم و انتظار نداشته باشیم رفتار کودکمان با کتاب شبیه رفتار ما باشد. جای کتاب در قفسهی بالایی کمد کنار اسباببازیهای گرانقیمت نیست، برعکس، بهترین جا، دردسترسترین مکان ممکن و زیر دستوپای کودک است.
یادمان باشد بچهها مالک کتابهایشان هستند. به این حسشان احترام بگذاریم و اجازه بدهیم با سلیقهی خودشان، کتابهایشان را مرتب کنند، کتابی را که قرار است برایشان بخوانیم خودشان انتخاب کنند و حتی آنها را خطخطی یا پاره کنند.
تنها راهِ برقراری پیوند کودک و کتاب، لذتبخش کردنِ کتابخواندن است و آن دست ما را میبوسد.
از اهمیت دفتر غافل نشویم
آشنایی کودک با کتاب میتواند در سنین کمی بالاتر به رابطهی او با قلم و کاغذ منجر شود. نوشتنِ داستان و یا خاطره را اصلاً دستِکم نگیرید. هنرِ نوشتن و ثبتکردن میتواند دقتشان در جزئیات را بالاتر برده و در برنامهریزیکردن به آنها کمک کند.
زمانهایی برای کتابخواندن
علاقهی ابتدایی که در کودک ایجاد شد میتوان برنامههای متنوعی برای کتابخوانی تدارک دید:
زنگ کتابخوانی
بسته به وقت آزادمان میتوان ساعاتی را در طول هفته به زنگ کتابخوانی اختصاص داد. به طوریکه همهی اعضای خانواده در این زمان مشغول کتاب خواندن برای خودشان باشند. شاید با خواندن این دو جمله تصویر دیگری در ذهنتان نقش بسته باشد. بله، همان است، فقط گوشی و تبلت را برداشته و جای آن کتاب بگذارید.
خواندنِ کتاب برای یکدیگر
یکی از بهترین زمانهای کتاب خواندن برای کودک، شبها هنگام خواب است. (در انتخاب کتابهایی که قرار است بچهها قبل از خواب بشنود، باید دقت مضاعفی داشت.)
در طول روز نیز میتوان به بهانههای مختلف برای کودک کتاب خواند.
اما بد نیست گاهی هم کودکان _به انتخاب خودشان_ برای ما کتاب بخوانند. این کار علاوه بر تقویت توانایی خواندن، اعتماد به نفسشان را بالا میبرد. فقط فراموش نکنیم که حین کتاب خواندنشان مشغول انجام ده کار دیگر نباشیم. همهی حواسمان را به آنها بدهیم و شنوندهی خوبی باشیم.
کتاب و والدین
دیدنِ کتاب دست پدر و مادر، یکی از بهترین راههای تشویق کودک به کتابخوانی است. بعد از پدر و مادر شدن، باید کنار کتابهای مورد علاقه خودمان، وقتی هم برای خواندن کتابهای روانشناسی و تربیتی باز کنیم. همیشه چیزی برای یاد گرفتن و راهی برای عملکرد بهتر وجود دارد. باید مدام در حال بهروزکردن اطلاعاتمان باشیم.
قسمت سوم رابطهی ما با کتاب، همان کتابهای کودک است که مفصل به آن پرداخته شد.
بهانه بیبهانه
نمیخواهم قیمتِ یک کتاب صد صفحهای را که ممکن است با دیدگاهی که به فرزندمان میدهد مسیر زندگی او را عوض کند با قیمت یک پیتزای قارچ و گوشت تکنفره مقایسه کنم. فقط میخواهم بگویم هزینهای که ما برای کتاب فرزندمان میکنیم، یک سرمایهگذاری بلندمدت ولی بهشدت سودده است.
مهارتی که بهموقع آموخته شدهباشد، استعدادی که به موقع کشف شدهباشد، فکری که غنی شده باشد و روحی که درست تربیت شده باشد، از فرزندمان انسان بهتر و توانمندتری میسازد.
میتوانیم خودمان را به هر دری بزنیم و با پسانداز و وام و قرض همهی تلاشمان را برای آیندهی فرزندمان بکنیم تا مثلا وقت ازدواج خانه داشته باشد. اما راه دیگری هم وجود دارد. میتوان روی تواناییها، استعدادها و قابلیتهای او سرمایهگذاری کرد تا خودش در مدت زمان کمتر و با لذت بیشتری همان خانه را بخرد. شما کدام را ترجیح میدهید؟
این مسئله یک طرف دیگر هم دارد و آن معضلات و مشکلاتی است که میتواند در آینده هزینههای بیشتر و البته گاه جبرانناپذیری را به ما تحمیل کند. شاید زیادی تکراری باشد اما این تکرار، صحت و اهمیتش را زیر سوال نمیبرد. یکی از مهمترین دلایل آلوده شدن جوانان و نوجوانان به اعتیاد، ضعف در “نه گفتن” است، مهارتی که شاید هزینهی آموزش به موقعش، دو سه جلد کتاب و کمی از وقت و درایت ما باشد. مقایسهی هزینهها با خودتان!
جمعبندی
همهی ما به دنبال یک زندگی خوب هستیم و شاید آن را با هیچ چیز به اندازهی لذتبردن نسنجیم. لذتبردن از زندگی مهم است اما مهمتر، چیزی است که ما از آن لذت میبریم.
سطح لذتبردن ما از زندگی، متفاوت اما تربیتشدنی است.
و کتاب که با ایجاد تمایز در اندیشه و احساس، یکی از راههای ارتقای این سطح است، نقشی کلیدی در داشتن یک زندگی بهتر دارد.
و والدین که اولین، مهمترین و تاثیرگذارترین منبع تعلیم و تربیت یک کودک هستند، نباید از این مهم غافل باشند.
پس اگر زندگی بهترِ فرزندانمان آرزوی ماست، نباید معجزهی کتاب را دستِکم بگیریم.
دیدگاه بگذارید