
کسی را میشناسید که علاقهی چندانی به پیشرفت نداشته یا موفقیتها او را سر ذوق نیاورد؟
بعید میدانم. من که نمیشناسم. گمان میکنم حتی کسی که به دلخواه و یا از سر اجبارِ زمانه راهی غلط مثل دزدی و قاچاق مواد مخدر را برگزیده نیز به فکر حرکتِ رو به جلو هست. راه را اشتباه رفته، اما ابزار لازم برای پیمودن و پیشرفتن مسیر را با خود دارد.
رشد و پیشرفت لذتبخش است و علاقه و کشش به آن علاوه بر اینکه از نشانههای سلامت روان است، به بهتر چرخیدن چرخ دنیا نیز کمک میکند. تصور کنید اگر این تمایل نبود، وسیلهی نقلیه هنوز اسب و قاطر و شتر بود و شما در حال خواندن این متن از روی سنگ، چوب و یا دیوار غار بودید!
پس بیشتر و بهتر خواستن در ذات و فطرت آدمی است و کمالطلبی نیز از همین جا نشات میگیرد. به همین دلیل است که گرایش و یا طلب کردن کمال قبل از این که یک اختلال باشد، یک خصیصهی مفید و کارآمد است. اما کمال گرایی یا کمال طلبی چیست؟
برخی این دو را یکی میدانند، ولی عدهای معتقدند کمالگرایی بیشتر در حوزهی فلسفه، اخلاق و دین مطرح است و از گرایش انسان به کمال و خوبی مطلق بر میآید، اما کمالطلبی جنبهی روانشناختی دارد و آن چیزی است که مد نظر ماست. با این تفاسیر با کلمه کمالطلبی پیش خواهیم رفت.
کمالطلبی چیست؟
کمالطلبی را میتوان به دو دستهی مثبت و منفی و یا سازنده و مخرب تقسیم کرد.
کمالطلبی مثبت و یا سازنده نوعی از کمالطلبی است که در آن، فرد اهداف بلندپروازانهای برای خود تعیین کرده و برای رسیدن به آنها تلاش میکند، اما میداند که این اهداف بلندپروازانه است و فقط قرار است به آنها نزدیک شود. نگاه او بیش از نتیجه به تلاش است.
اما در نوع منفی آن، فرد همهی تلاشش را برای رسیدن به هدف میکند و چون به آن نمیرسد احساس شکست میکند. در واقع او فراموش کرده که اصلا قرار نبوده به این اهداف برسد و آنها فقط انگیزهای برای حرکت او بودهاند.
دو دانشآموز را تصور کنید که برای امتحانِ سخت پیش رو، هدف را نمرهی 20 قرار دادهاند و هر دو 18 میگیرند. دانشآموزی که کمالطلبی مثبت دارد، میداند که امتحان سخت بوده و او همهی تلاشش را کرده است. پس به نمرهی 18 به چشم یک دستاورد نگاه میکند. اما دانشآموزی که کمالطلبی منفی دارد، به هدف نرسیدهاست و این برای او یعنی شکست و این احساس شکست، خود هزینههای دیگری را نیز به او تحمیل میکند.
پس کمالطلبی را میتوان تعیین استانداردهای بالا و تلاش برای رسیدن به آنها تعریف کرد، اما مرز مثبت و منفی بودن آن را مقایسهی دستاوردها و هزینهها مشخص میکند.
از آنجایی که در این مقاله، هدف پرداختن به مشکل کمالطلبی است، در ادامه هر جا از واژه کمالطلبی استفاده شود، منظور همان کمالطلبی منفی است.
قبل از اینکه هزینههایی که کمالطلبی روی دستمان میگذارد و راههای غلبه بر این بیماری را بررسی کنیم، به برخی از ویژگیهای افراد کمالطلب میپردازیم.
افراد کمالطلب این گونهاند
دیدگاه صفر و صدی
خطکش این افراد اغلب عددی بین 0 و 100 ندارد. آنها به مسائل با دید همه یا هیچ نگاه میکنند. پس حتی اگر فقط یک پله هم پایینتر از ایدهآلشان باشند، حال خوب را تجربه نمیکنند.
حساسیت زیاد روی جزئیات
برای یک کمالطلب همه چیز باید کامل و بیعیبونقص باشد و جزئیات نیز از این مسئله مستثنی نیست. برای او کاملاً طبیعی است که ساعتها برای کار کردن روی تصاویر پروژهای وقت بگذارد که یک پروژهی گرافیکی نیست و تصاویر، اهمیت چندانی در آن ندارند. برای یک کمالطلب همه چیز خیلی مهم است، حتی جزئیات.
اجتناب از تفویض اختیار به دیگران
این افراد معمولاً از برونسپاری و واگذاری کارها به دیگران خودداری کرده و میخواهند صفر تا صد کار را خودشان انجام دهند، چون معتقدند دیگران به اندازهی خودشان نمیتوانند کار را با این میزان دقت و به صورت کامل انجام دهند.
مقایسهی خود با دیگران
مقایسهی این افراد گاه بهشدت از یک مقایسهی معمولی ناجوانمردانهتر است. آنها خودشان را نه با هر کسی که با بهترینهای هر زمینهای مقایسه کرده و پای دیدگاه صفر و صدیشان را نیز به این مقایسه باز میکنند. آنها با کوچکتر دیدن خود در مقابل بزرگتر دیدن دیگران، به این فاصله (البته اگر فاصلهای باشد) دامن نیز میزنند. و طبیعتاً از آنجایی که وارد یک بازی ازپیشباخته شدهاند، همیشه در آن شکست میخورند.
نالیدن از کمبود وقت
دلیل اینکه این افراد همیشه از کمبود وقت شکایت دارند، بیبرنامه بودن یا وقتتلف کردن نیست. برعکس، مو لای درز برنامهریزیهای دقیق و کاملشان نمیرود. آنها همیشه در حال تلاش برای رسیدن به هدفی بزرگتر هستند و در این راه حاضرند حتی از استراحت و تفریح خود نیز مایه بگذارند. اجتناب از برونسپاری و حساسیت روی جزئیات نیز، زمان و انرژی زیادی از آنها میگیرد.
عبورومرور افکار منفی در ذهن
«دیگر نمیتوانم به او اعتماد کنم.»، «این بار هم نشد.»، «همیشه اشتباه میکنم.»، «به امتحان بعدی هم امیدی نیست.»، «همهی کارمندها مثل هماند، روزی زیرآب مرا هم میزنند»، «اصلا مرا درک نمیکند.»، «میدانم به اندازهی کافی مشتری نخواهم داشت» و هزاران جملهی دیگر،عباراتی هستند که فرد کمالطلب مدام در ذهنش تکرار میکند، جملاتی با بار منفی که نتیجهی تفسیر خودش بوده و بهندرت واقعیاند. این جملات منفی به مرور زمان از آنها، آدمهای بدبینی میسازد که نیمهی خالی لیوان را میبینند.
عدم انتقادپذیری
انتقاد به شدت این افراد را به هم میریزد. چون آنها میخواهند کامل و بیعیب باشند و انتقاد دقیقاً همین باور آنها را هدف قرار میدهد. جملهی سادهی «این رفتارت در مهمانی درست نبود.» نه فقط یک رفتار، که کل وجود یک کمالطلب را زیر سوال میبرد و تحمل چنین چیزی آسان نخواهد بود.
انتقاد از این افراد به منزلهی اشتباهکردن آنهاست. و از آنجایی که آنها معمولاً دیدِ درستی نسبت به اشتباهکردن ندارند، اشتباهات را بزرگ کرده و به کل شخصیتشان تعمیم میدهند.
استرس و اضطراب
یک لحظه دورهمیِ این ویژگیها را در نظر بگیرید: داشتن استاندارهای بالا، گذاشتنِ تمام وقت و انرژی خود، اهمیت قائل بودن برای تکتک جزئیات، عدم تحمل اشتباه، مقایسهی خود با بهترینها و … . فرزند چنین شرایطی میتواند استرس و اضطراب نباشد؟!
اهمالکاری
شاید عجیب به نظر برسد اما فرد کمالطلب با آن همه برنامهریزیهای سختگیرانه و تلاش و کوشش، گاهی در تلهی اهمالکاری گیر میافتد. او که به یک پله پایینتر از ایدهآل هم رضایت نمیدهد به دنبال بهترین فرصتها برای شروع کار است و این گاه باعث به تعویق انداختن آن کار میشود. ترس از اشتباه و شکست نیز میتواند مانع بزرگی برای شروع باشد.
در اینجا میتوانید دربارهی اهمالکاری بیشتر بخوانید.
تعمیم کمالطلبی به دیگران
گاهی افراد کمالطلب به رسیدن خود به آن استاندارها نیز رضایت نداده و انتظار دارند دیگران هم استانداردهای آنها را رعایت کنند. چرا که از نظر آنها، هر استانداردی پایینتر از استانداردهای خودشان، ناقص است.
هزینههای کمالطلبی
کاهش عزت نفس
بیشترین هزینهای که فرد کمالطلب میپردازد، خرج کردن از عزتنفسش است. عزتنفس مفهوم گستردهای دارد (در آینده مفصل به آن خواهم پرداخت) که به طور خلاصه میتوان آن را احساس ارزشمندی و احساس توانمندی تعریف کرد. فرد کمالطلب با افکار منفی، مقایسههای نابهجا، کوچکنمایی موفقیتها، بزرگنمایی شکستها و … هر روز در حال نابودی دو احساسِ مهمِ توانمندی و ارزشمندی، و خرج کردن از عزتنفسش است، عزتنفسی که به دلیل تاثیرش بر اعتمادبهنفس، خودباوری، روابط و موفقیت شاید بزرگترین دارایی ما در زندگی باشد. گوته معتقد است:
«اگر ثروتمند نیستی مهم نیست، بسیاری از مردم ثروتمند نیستند،
اگر سالم نیستی، هستند افرادی که با معلولیت و بیماری زندگی میکنند،
اگر زیبا نیستی برخورد درست با زشتی هم وجود دارد،
اگر جوان نیستی، همه با چهرهی پیری مواجه میشوند،
اگر تحصیلات عالی نداری، با کمی سواد هم میتوان زندگی کرد،
اگر قدرت سیاسی و مقام نداری، مشاغل مهم متعلق به معدودی انسانهاست،
اما، اگر عزتنفس نداری، هیچ نداری!»
کاهش حس رضایت از زندگی
این افراد به دلیل تلاش زیادی که میکنند دستاوردهای قابلتوجهی دارند، اما به ندرت در مقایسه با آدمهایی با دستاورد کمتر، احساس رضایت بیشتری را تجربه میکنند.
فرد کمالطلبی را تصور کنید که برای یک بازهی زمانی مشخص، برنامهای فشرده ترتیب میدهد تا مثلاً به 10 تا از کارهایش بپردازد، اما از آنجا که باید همه را کامل انجام بدهد و جزئیات نیز از قلم نیفتند، درنهایت به دو تا از آن کارها نمیرسد. او به 80 درصد برنامهاش رسیده اما ذهنش فقط درگیر همان دوکاریست که باقی مانده و در فکر این است که چطور میتواند فردا با کمی زودتر بیدار شدن و یا فشردهتر کردن برنامهاش این عقبافتادگی را جبران کند.
حال در مقابل در برنامهی کسی که دچار کمالطلبی نیست فقط 5 کار گنجانده شده که به انجام رساندن آنها، نهتنها حس رضایت از خود و زندگی را در فرد بالا میبرد که انگیزهی او را نیز برای برنامهریزیهای آینده تقویت میکند.
فراموش نکنید که فرد کمالطلب، موفقیتهای بیشتری از فردی که کمالطلبی ندارد کسب میکند، اما به چه قیمتی؟!
از دست دادن برخی از فرصتها
عینک غلطی که این افراد به چشم زدهاند، آنقدر نزدیکبین است که آنها را از دیدن نمای کلی باز میدارد. منابع ما محدود است و زمان شاید مهمترین و محدودترین منبع ما باشد. وقتی فردی مدام درگیر جزئیات است و برای به 100 رساندن عدد 90 وقت و انرژی زیادی صرف میکند، از دوراندیشی و نگاه به آینده باز مانده و در نتیجه برخی از فرصتها را از دست میدهد.
از طرف دیگر، این افراد به دلیل ترس از شکست که ناشی از پایین بودن عزت نفسشان است، معمولاً قدرت ریسک بالایی ندارند و این خود منجر به ماندن در محدودهی امن و از دست دادن فرصتهای جدید میشود.
کاهش خلاقیت و نوآوری
انسان برای تقویت مهارتِ خلاقیت، به امتحان راههای جدید، کنجکاوی، پیادهروی نگرش مثبت، خیالپردازی، خواب کافی، برقراری ارتباط با دیگران، بها دادن به کودک درون و بازی کردن نیازمند است. او باید زمانی را برای بارش فکری و استراحتِ ذهن کنار بگذارد. اما افراد کمالطلب وقتی برای کارهایی از این قبیل ندارند و این خلاقیت آنها را کاهش میدهد.
تهدیدی برای سلامتی
کمالطلبی با تزریق استرس و اضطراب، و پایین آوردن سطح عزتنفس و رضایت از زندگی، سلامتیِ روح و روان را نشانه رفته و حتی میتواند منجر به افسردگی شود، اما این خطر به همین جا ختم نمیشود. افراد کمالطلبِ نالان از کمبود وقت معمولاً حاضرند برای عملی کردن برنامههایشان از زمانِ خودمراقبتیشان مایه بگذارند. کمبود خواب و عدم اختصاص زمان برای تفریح و استراحت، سلامتی جسمی آنها را نیز تهدید میکند. تحقیقات، کاهش سیستم ایمنی بدن این افراد و افزایش احتمال بروز بیماریهای مختلف را تایید و حتی کاهش طول عمرشان را بررسی کرده است.
ریشهی این دوستی کجاست؟
والدین کمالطلب
پدر و مادرهای کمالطلب هیچگاه به آن جایگاهی که فرزندانشان هستند رضایت نمیدهند. آنها خواسته یا ناخواسته با سختگیریها، مقایسهها و انتظارات غلط، استاندارهای بالای خود را به فرزندانشان منتقل میکنند و اگر جایی این زنجیره قطع نشود دومینووار پیش رفته و نسلهای بعد را نیز دچار کمالطلبی میکند.
چنین پدر و مادرهایی یا آدمهای بسیار موفقی هستند که دوست دارند فرزندانشان موفقتر از خودشان باشند و یا شکستهایی را در زندگی تجربه کردهاند که میخواهند با موفقیتهای فرزندانشان، آنها را جبران کنند.
سیستم آموزشی غلط
وقتی در یک نظام آموزشی، فرد در یک عدد به نام معدل خلاصه میشود و معدلهای برتر تشویق میشوند و جایزه میگیرند، طبیعتاً رقابتی ناسالم برای بهتر بودن و اول بودن شکل میگیرد که میتواند منجر به کمالطلبی شود. معدل میانگین نمرات همهی درسهاست و برای اول بودن ناگیز به بهترین نمرات در هر درس هستیم. درحالی که این غلط است. کسی که استعداد هنری بالایی دارد، نیازی نیست نمرهی ریاضی کاملی داشته باشد. یا کسی که قرار است یک داروساز خوب شود نیازی به توان بدنی بالا برای درس ورزش ندارد.
باورهای اشتباه
دوستان ما، معمولاً نتیجهی باورهای ما هستند، کمالطلبی هم _که در لباس دوست ظاهر میشود_ از این قاعده مستثنی نیست. برخی از باورهای ما را خانواده و برخی را سیستم آموزشی میسازد. اما برخی از باورها نیز دستاوردهای خود ما هستند. کتابهایی که میخوانیم، دوستانی که داریم، فیلمهایی که میبینیم، محیطی که در آن زندگی میکنیم، همه و همه میتوانند نگرش و باور ما را تغییر داده و یا تثبیت کنند. باورهای کمالطلبانه به هر دلیلی در ما ایجاد شدهاند، نیاز به بررسی و تغییر دارند.
با دوستی خاله خرسه چه کنیم؟
تشخیص و پذیرش
مثل هر تغییر دیگری مرحلهی اول پذیرش است. البته باید حواسمان به مرز باریک بین کمالطلبی مثبت و منفی باشد. ما برای رشد، به نوع مثبتِ کمالطلبی نیاز داریم. به مثال زیر توجه کنید:
فردی را در نظر بگیرید که تصمیم گرفته روزی 50 صفحه مطالعه کند. اما میانگین مطالعهاش در هفتهی اول 16 صفحه بوده، سه عکسالعمل و گفتوگوی درونی متفاوت ممکن است رخ دهد:
«همین 16 صفحه هم عالی است. خیلیها همینقدر هم مطالعه ندارند. از هیچی بهتر است.» این فرد اصلاً کمالطلبی ندارد.
«16 صفحه کجا، 50 صفحه کجا؟ باید بیشتر وقت بگذارم و برنامهریزیام را بازنگری کنم. شاید لازم باشد دیرتر بخوابم و یا زودتر بیدار شوم. فردا باید این عدد به 50 برسد.» این فرد کمالطلبی منفی دارد.
و اما واکنش فردی با کمالطلبی مثبت: «16 صفحه هم خوب است. اما با هدف من فاصله دارد. پس هدف را موقتاً کمی پایین میآورم. در یک هفتهی آینده این عدد را به 25 میرسانم، هفتهی بعد به 35 بعد و نهایتا بعد از یکی دو ماه به هدف میرسم.»
پس از تشخیص ریشه دواندن کمالطلبی منفی در وجودمان باید به فکر درمان بود. اگر کمالطلبی ما را تا مرز افسردگی کشانده یا زندگیمان را فلج کرده، مراجعه به یک روانشناس ضروری است. اما نوع خفیفتر آن را شاید بتوان با تمرینهایی آگاهانه کم و کمتر کرد.
کمالطلبی ممکن است در همهی جنبههای زندگیمان رسوخ کرده و جزئی از شخصیتمان شده باشد، یا رد پای آن در یک زمینه مثل کار، زیبایی، ثروت، نوع پوشش و ظاهر، تحصیل بیشتر دیده شود. در هر صورت راههای زیر میتوانند کارگشا باشند:
بازبینی اهداف
با خودمان روراست باشیم، اگر فاصلهی هدف و توانمندیهایمان خیلی زیاد است قدری هدف را پایینتر آورده و خودمان را با وعده وعیدهای نشدنی آزار ندهیم. اهداف ما باید علاوه بر چالشبرانگیز، واقعبینانه نیز باشند.
اگر چهار سال است پشت کنکور ماندهایم چون فقط به رشتهای خاص در دانشگاهی خاص فکر میکنیم، شاید بهتر باشد کمی در آن تغییر ایجاد کرده و به رشتهی خوب دیگری و یا دانشگاه دیگری رضایت بدهیم.
تقسیم هدف به اهداف کوچکتر و تعیین زمان برای رسیدن به آنها
میتوانیم به جای هدفگذاریِ نوشتنِ یک کتاب در هشت ماه، برای هر فصل کتاب، یک ماه به خودمان فرصت بدهیم. این کار علاوه براینکه باعث میشود طعم موفقیت را به جای یکبار، هشتبار بچشیم، از گرفتار شدن در دام اهمالکاری، وسواس بیش از حد و یا انجام کارها در دقیقه نود جلوگیری میکند.
وقتی برای انجام کاری زمان مشخصی (Deadline) را تعیین میکنیم، در واقع خودمان را وادار میکنیم که زودتر آن را شروع کرده و قید برخی از جزئیات و مسائلِ با اهمیتِ کمتر را بزنیم، که این خود تمرینی برای کنار گذاشتن کمالطلبی است.
تشویق و تنبیه
این دو ابزار اگر به درستی به کار گرفته شوند، میتوانند در کنارگذاشتن کمالطلبی موثر باشند.
ممکن است خریدن لباسی که مدتهاست چشمتان را گرفته بتواند شما را قانع کند تا برای انجام کاری، بیشتر از زمانی که تعیین کردهاید، وقت نگذارید. یا ترجیح بدهید کارتان کمی نقص داشته باشد تا اینکه مبلغ قابلتوجهی را صرف خرید کادویی برای یکی از دوستانتان بکنید که بهتازگی رابطهتان شکرآب شدهاست.
اصلاح واگویهها
تاثیر عباراتی را که در حرف زدن با خود به کار میبریم، نمیتوان نادیده گرفت. حذف دو کلمهی پرکاربرد “باید” و “نباید” از واگویههای فرد کمالطلب، یک گام سخت ولی مهم در کنار گذاشتن این بیماری است.
تفکر فازی
ما در دنیایی خاکستری زندگی میکنیم، به این معنا که اکثر پدیدههایی که میبینیم «نسبتاً» درست یا غلط هستند. تقویت این جهانبینی و تفکر که همه چیز با درجهای از «عدم قطعیت» همراه است و سیاه و سفید و صفر و صد مبنای درستی برای تفسیر نیست، میتواند کمالطلبی را یک قدم عقب بنشاند.
خوب، کافی است
گاهی به “خوببودن” رضایت بدهیم. یک بار در برنامهای یک متخصص کودک به نکتهی جالبی اشاره کرد: «اصلی وجود دارد تحت عنوان Good Is Enough یعنی «خوب بودن کافی است». یک مادرِ عالی، نه فقط به خود، که به کودک نیز آسیب خواهد زد.»
این اصل را به خیلی از جنبههای دیگر زندگی میتوان تعمیم داد. واقعاً عالی بودنِ همزمان به عنوان یک مادر، یک همسر، یک کارمند، یک دوست و یک فرزند، کاری شدنی است؟ آیا نباید کمی توقع از خود را پایین آورد و یا حداقل بر اساس ارزشها اولویتبندی کرد؟
جمعبندی
ما در کمالطلبی منفی، استانداردهای بالایی برای خود تعیین میکنیم و فارغ از میزان تلاشی که میکنیم و موفقیتی که حاصل میشود، هزینهی زیادی را نیز متحمل میشویم. هزینههایی که بیتردید کیفیت زندگی ما را پایین میآورند.
با آگاهی، کمی تمرین و البته صبر، میتوان این نوع مخرب کمالطلبی را کنار گذاشت و از زندگی لذت صحیحتر و بیشتری بُرد.
دیدگاه بگذارید