فیلم تومباد (2018)

تومباد (TUMBBAD) فقط نام یک شهر و مَجاز از یک عمارت نیست. درون هر یک از ما شاید تومبادی نهفته باشد که ناخواسته و مدام به آن رجوع میکنیم.
تماشای فیلم تومباد که در ژانر وحشت ساخته شده برای منی که فقط با فیلمهای تکراری عاشقانه و رمانتیک هندی آشنا بودم تجربهی عجیب و جالبی بود. در ده دقیقه ابتدایی فیلم احساس کردم باید پشت فیلمنامهی آن، یک داستانِ نوشته شده و در واقع ادبیات داستانی وجود داشته باشد، پس از تماشای فیلم و سرچ در اینترنت متوجه شدم حدسم درست بوده است.
این فیلم اقتباسی از یکی از داستانهای نارایان دراپ است. نویسندهی سرشناس ژانر وحشت در ادبیات هند که به «استیفنکینگ» هندوستان شهرت دارد که گرچه شهرت کینگ را ندارد اما سابقه او در نگارش رمانهای ترسناک بیشتر از کینگ است.
فیلم با روایتی که پدر درباره الههی پورتی (شکوفایی) نماد موفقیت، گنجینه و غذای تمامنشدنی برای پسر دارد آغاز میشود. این روایت و افسانه که زمین، شکم این الهه است و الهه به فرزند اولش «هاستار» علاقهی زیادی دارد، ریشه در اساطیر هندی و خردهفرهنگ چندخدایی در هندوستان دارد و با اینکه در ابتدای فیلم کمی مبهم و گنگ به نظر میرسد، رفتهرفته ملموستر میشود.
مادر وینایاک در عمارت خود به لرد محلی، خدمت میکند و در ازای این خدمات امیدوار است که یک سکهی طلا از او بگیرد. ویاناک اما به دنبال گنجی بزرگ و سکههایی زیاد است. مادر وینایاک به همراه او و برادرش در خانهای دور افتاده زندگی و از مادربزرگی که گویا به نفرین هاستار دچار شده مراقبت میکنند. پس از اتفاقاتی وینایاک و مادرش از تومباد میروند و مادرش از او قول میگیرد که هرگز به دنبال طلا به آنجا بازنگردد. سالها بعد، وینایاک که حالا به سنین جوانی رسیده به تومباد و سراغ مادربزرگش میرود تا به راز این گنج بزرگ پی ببرد و داستان از این جا شروع میشود.
تومباد یک فیلم ژانر وحشت است که صرفا از صحنههای ترسناکِ فاقد معنا و فقط با هدف بالا بردن هیجان مخاطب و شنیدن صدای جیغ او ساخته نشده. تومباد نشان میدهد که قدرت سینمای هند در تصویر، فراتر از پرواز ماشینها و صحنههایی باورنکردنی است، گریمهای آن عالی است و بخشهای غیرواقعی فیلم توی ذوق نمیزند.
بخش جالب فیلم برای من به عنوان یک مخاطب عام به تصویر کشیدن مفهوم طمع است. به طوریکه هرچه داستان پیش میرود پررنگ و پررنگتر شده و در سکانسهای پایانی به اوج خود میرسد.
با اینکه فیلم مفهوم طمع را با نوع شناختهشدهترش یعنی ثروت به تصویر کشیده، آنقدر خوب فضاسازی کرده که مخاطبِ درگیر با هر نوع دیگری از طمع بتواند با آن همذاتپنداری کند. حسی درونی که تو را به سمت بیشتر و بیشتر خواستن میکشاند، تن دادن به هر کاری برای رسیدن به آن خواسته، رضایت خاطر نسبی حاصل از رسیدن، لذت نبردن از خواستهای که حالا دیگر به داشتهی تو تبدیل شده و دوباره حرکت به سمت بیشتر خواستن. این روندی است که طمع طی میکند.
طمع، خواستنِ بیمارگونهی چیزی است که آن چیز میتواند پول، مقام، موقعیت، شهرت و حتی علم باشد، خواستنی که حال و آیندهی تو را (همانطور که در فیلم هم نشان داده میشود) به آتش میکشد. جملهی ابتدایی فیلم از گاندی نیز همین مفهوم را دارد:
the world has enough for everyone’s need, but not for everyone’s greed.
دنیا به اندازه کافی برای نیاز همه وجود دارد، اما نه برای طمع همه.
من در نقد سینما تخصصی ندارم که بخواهم از حرکت دوربین، لانگ شات و کلوزآپ و نگاه کارگردان حرف بزنم، یک مخاطب عام هستم که از تماشای فیلمهایی که به یکی از موارد زیر بپردازد لذت میبرم:
- فیلمهایی که به سوالی از تو پاسخ میدهند.
- فیلمهایی که برایت سوالی ایجاد میکنند.
- فیلمهایی که دستت را میگیرند و تو را به عمق وجود خودت میبرند و کمک میکنند چیزی را درون خودت کشف کنی یا چیزی را که میدانستی بوده و حضورش را فراموش کرده بودی به تو یادآوری میکنند.
- فیلمهایی که تو را با دنیایی که با آن غریبه بودهای آشنا میکنند، نگرشی جدید به تو میدهند و برایت تجربهای نو میسازند.
تومباد شاید فیلمی از نوع سوم باشد.
** اگر این فیلم را تماشا کردهاید، خوشحال میشوم نظرتان را دربارهی آن با من به اشتراک بگذارید.
دیدگاه بگذارید