یادداشت
-
بازنویسی، نوعی تربیت متن
این روزها محمد قائد میخوانم. راجع به کتاب دفترچه خاطرات و فراموشی، پس از اتمام مطالعهی شاید چندبارهاش، مطلبی مستقل…
بیشتر بخوانید » -
زنده باد…
دیروز صبح ساعت شش بیدار شدم و با نوشیدن فنجانی قهوه به مبارزه با چُرتهای صبحگاهی رفتم. نتیجه درخشان بود.…
بیشتر بخوانید » -
جملاتی که نجات میدهند…
دفعه اول و دوم و دهم و صدمم نیست که خیز گرفتهام برای خواندن و نوشتنِ بیوقفه و طی کردنِ…
بیشتر بخوانید » -
محض تنوع!
یک نفس عمیق بکشید. میچسبد، نه؟ میدانید چرا؟ دلایل علمیاش به کنار، ولی شاید یکی از علتهایش این باشد که…
بیشتر بخوانید » -
شما در چه زمینهای به درجۀ استادی رسیدهاید؟
من استادم. اساساً هر آدمی در یک چیزی استاد است، یعنی آنقدر ماهر است که بتواند آن را به دیگری…
بیشتر بخوانید » -
میمیری اگر…
در پیادهروی خیابانی ایستادهای. دستهایت همدیگر را به آغوش کشیدهاند، پاهایت میلرزند، دندانهایت به هم میخورند، بازدمت ابرهای کوچکی مقابل…
بیشتر بخوانید » -
تکراریترین و بکرترین موضوع برای نوشتن
تکراریترین و بکرترین ایده برای نوشتن نادر ابراهیمی را از یک عاشقانهی آرام میشناسم. از همان روزهایی که در سالن…
بیشتر بخوانید » -
فقط ده دقیقه
پس از مدتها، امروز کلیات سعدی را از قفسه بیرون کشیدم و روی میز گذاشتم تا هر روز کمی از…
بیشتر بخوانید » -
دو حکایت
حکایت اول: صرفهجویی وقتی ملانصرالدین تصمیم گرفت که صرفهجویی کند برای این کار از الاغش شروع کرد. هر روز…
بیشتر بخوانید » -
سندرم تنفر از صدای ضبط شدۀ خود
1 مایع قرمز کدری درون استوانههای شفاف دوید. دستم یخ کرد. مچم را باز کردم و به جای سوزنی که…
بیشتر بخوانید »